چهارشنبه ۱ آذر ۹۶
افتادم
دوباره در یادت
یاد روزی که افتادم
برای همیشه از چشمانت .....
روزی که چشمانت رفت
روی نفر بعدی
و دیگر برنگشت
حتی وقتی که آمد
افتادم و دستم بی حس افتاد روی کاغذ
نوشت از تو
از خنده های تو
از بی نهایت خوب بودن های تو
از گردش سه نفره من و تو و خدا در مزرعه کشاورزی پیر و سالخورده
نوشت از بی بهانه دوست داشتن هایم و بی بهانه عاشق شدن هایم
نوشت از روز های بارانی و نواختن گیتار برای تو و تو و خوبی هایت
افتادم و دیگر دست خودم نبود
نوشتم
از رفتن بی رحمانه ات
از سرد شدن های یهویی ات
از اینکه بی آنکه بخواهم شده بودی تمام من و بی آنکه بخواهم تمام شدی
افتادم و برای آخرین بار
نوشتم
دوستت دارم ....
امضا.ناشناس آبی