رفتن تو
یه سیلی بزرگی بود
که زندگی بهم زد
منو بیدار کرد میدونی ؟
از اون خواب کوفتی قشنگ و رنگی
برگشتم
درست وقتی که
قرار بود بهت بگم دوستت دارم
و قرار بود باور کنی
و برای همیشه به خواب بریم
اما رفتن تو
منو بیدار کرد
و حالا توی بیداری فقط میتونم برای همه خوابم رو تعریف کنم
از اینکه چطوری روزای جمعه خوش بودیم با هم و برای هم و میرفتیم عکاسی
یه جای دور .. فرقی نمیکرد کجا فقط دور میشدیم از همه .. از خونه مون از مردم ..
حالا که از خواب بیدار شدم
فقط باید بنویسم
و تو که این چیزا رو نمیدونی
چون تو فقط توی خواب خوب بودی ..
تو این چیزا رو نمیدونی چون تو فقط بلدی که شبا حالا بیای به خوابم و خوب بودنت رو به رخم بکشی
من که چیزی نمیگم ولی ....
باشه ... تو هم برو ..
منم دیگه واسه شنبه هامون برنامه نمیریزم
منم دیگه میذارم اسمم رو بذارن یه روانی
یه روانی آبی خخخ...
:(
امضا . ناشناس آبی